پیرمردی در یکی از روستاهای آمریکا به تنهائی زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار برایش سخت بود و تنها پسر او هم در زندان به سر می برد.

 

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :

 

"پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نمی توانم سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم،  چون مادرت این کار را دوست داشت اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی و مشکل من حل می شد .

دوستدار تو پدر".

 

طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام"!

 

صبح فردا  مأمور اف.بی.آی و افسران پلیس محلی در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و  از او پرسید که چه اتفاقی افتاده ؟


پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که می توانستم از زندان برایت انجام بدهم"!



 منبع:بیتوته


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شیـ وا نیـ EXO وبلاگ رسمی دبیرستان پروین اعتصامی آلونی ( دوره متوسطه اول ) مديو پارسي ازدواج موقت پارسیان sunflower in october !Hi kpop یادگیری بی انتهاست... PundinTv